سرزمین بیکران

ادبیات ، شعر ، هنر ، تاریخ ،جغرافیا ، سیاست ، جامعه ، اندیشه

سرزمین بیکران

ادبیات ، شعر ، هنر ، تاریخ ،جغرافیا ، سیاست ، جامعه ، اندیشه

دروغ

اگر دروغ رنگ داشت هر روز شاید 
 
ده ها رنگین کمان از دهان ما نطفه می بست 
 
و بی رنگی کمیاب ترین چیزها بود 
 
اگر عشق ارتفاع داشت 
 
من زمین را زیر پای خود داشتم 
 
و تو هیچ گاه عزم صعود نمی کردی 
 
آنگاه شاید پرچم کهربایی مرا در قله ها به تمسخر می گرفتی 
 
اگر گناه وزن داشت هیچ کس را توان آن نبود که گامی بردارد 
 
اگر دیوار نبود نزدیکتر بودیم, همه وسعت دنیا یک خانه می شد 
 
و تمام محتوای سفره سهم همه بود 
 
و هیچ کس در پشت هیچ ناکجایی پنهان نمی شد 
 
اگر خواب حقیقت داشت 
 
همیشه با تو در آن ساحل سبز لبریز از نا باوری بودم 
 
اگر همه سکه داشتند, دلها سکه را بیش از خدا نمی پرستیدند 
 
و یکنفر کنار خیابان خواب گندم نمی دید 
 
تا دیگری از سر جوانمردی بی ارزشترین سکه اش را نثار او کند 
 
اگر مرگ نبود زندگی بی ارزشترین کالا بود, زیبایی نبود, خوبی هم شاید 
 
اگر عشق نبود به کدامین بهانه می خندیدیم و می گریستیم؟ 
 
کدام لحظه ناب را اندیشه می کردیم؟ 
 
چگونه عبور روزهای تلخ را تاب می آوردیم؟ 
 
آری بیگمان پیش تر از اینها مرده بودیم, اگر عشق نبود 
 
اگر کینه نبود قلبها تمام حجم خود را در اختیار عشق می گذاشتند 
 
و من با دستانی که زخم خورده توست 
 
گیسوان بلند تو را نوازش می کردم 
 
و تو سنگی را که من به شیشه ات زده بودم به یادگار نگه می داشتی و 
 
ما پیمانه هایمان را شبهای مهتابی به سلامتی دشمنانمان پر می کردیم 

هفت گانه گاندی

از نظر گاندی هفت موردی که بدون هفت مورد دیگر خطرناک هستند:


1-ثروت، بدون زحمت
2-لذت، بدون وجدان
3-دانش، بدون شخصیت
4-تجارت، بدون اخلاق
5-علم، بدون انسانیت
6-عبادت، بدون ایثار
7-سیاست، بدون شرافت

اعتراف .....

من زندگی را دوست دارم
ولی از زندگی دوباره می ترسم !
دین را دوست دارم
ولی از کشیش ها می ترسم !
قانون را دوست دارم
ولی از پاسبان ها می ترسم !
عشق را دوست دارم
ولی از زن ها می ترسم !
کودکان را دوست دارم
ولی از آئینه می ترسم !
سلام را دوست دارم
ولی از زبانم می ترسم !
من می ترسم پس هستم

چشم من و انجیر .....

دیوونه کیه ؟
عاقل کیه ؟
جونور کامل کیه ؟
واسطه نیار به عزتت خمارم
حوصله هیچ کسی رو ندارم
کفر نمی گم سئوال دارم
یک تریلی محال دارم
تازه داره حالیم میشه چیکارم
می چرخم و می چرخونم سیّارم
تازه دیدم حرف حسابت منم
طلای نابت منم
تازه دیدم که دل دارم بستمش !
"راه" دیدم نرفته بود "رفتمش "
"جوانه" نشکفته را "رستمش "
"ویروس" که بود حالیش نبود "هستمش"
جواب زنده بودنم مرگ نیود ! جون شما بود ؟
مردن من مردن یک برگ نبود ! تو رو خدا بود
اون همه افسانه رو افسون ولش !!
این دل پر خون ولش !
دلهره گم کردن " گدار" مارون ولش !
تماشای پرنده ها بالای " کارون" ولش؟
خیابونا ، سوت زدنا ، شپ شپ بارون ولش
دیوونه کیه ؟
عاقل کیه ؟
جونوور کامل کیه
گفتی بیا زندگی خیلی زیباست ! دویدم !!
چشم فرستادی برام
تا ببینم
که دیدم
پرسیدم این آتش بازی تو آسمون معناش چیه ؟
کنار این جوی روون نعناش چیه ؟
این همه راز
این همه رمز
این همه سرو اسرار معماست ؟
آوردی حیرونم کنی که چی بشه ؟ نه والله !
مات و پریشونم کنی که چی بشه ؟ نه بالله !
پریشونت نبودم ؟!
من
حیرونت نبودم ؟!
تازه داشتم می فهمیدم که فهم من چقدر کمه !
"اتم " تو دنیای خودش حریف صدتا رستمه !
گفتی ببند چشماتو وقت رفتنه !
انجیر می خواد دنیا بیاد آهن و فسفرش کمه !
چشمای من آهن انجیر شدن !
حلقه ای از حلقه ی زنجیر شدن !
عمو زنجیر باف زنجیر تو بنازم
چشم من و انجیر تو بنازم !
دیوونه کیه
عاقل کیه
جونور کامل کیه ؟!

دستمال سرخ دارم ......

این جایم
بر تلی از خاکستر
پا بر تیغ می کشم
و به فریب هر صدای دور
دستمال سرخ دلم را تکان می دهم

آواز لالایی .....

بگو مادرم
مادرم مادرم کل کنیزو
مادرم کل کتا
مادرم مادرم مادرم مادر بی دخترم مشهدی ترکی
بگو مادرم
در آن روزهای دور از (مله جنگله) بلند شو بلند شو
زنها تو را ترک کردند
بگو مادر مادرم که
مادرم
فرخنده خواهرم
بگو مادرم که :
گوشه ای از مینارت را خار زردی در مور به خودش گرفته

انسان ها

دکتر علی شریعتی انسانها را به چهار دسته تقسیم کرده است :

آنانی که وقتی هستند هستند وقتی که نیستند هم نیستند. عمده آدمها . حضورشان مبتنی به فیزیک است ، تنها با لمس ابعاد جسمانی آنهاست که قابل فهم می‌شوند ، بنابراین اینان تنها هویت جسمی دارند.

آنانی که وقتی هستند نیستند وقتی که نیستند هم نیستند. مردگانی متحرک در جهان ، خود فروختگانی که هویتشان را به ازای چیزی فانی واگذاشته‌اند ، بی شخصیت‌اند و بی اعتبار هرگز به چشم نمی‌آیند ، مرده و زنده‌اشان یکی است.

 آنانی که وقتی هستند هستند وقتی که نیستند هم هستند. آدمهای معتبر و با شخصیت . کسانی که در بودنشان سرشار از حضورند و درنبودنشان هم تاثیرشان را می گذارند. کسانی که هماره به خاطر ما می‌مانند ، دوستشان داریم و برایشان ارزش و احترام قائلیم.

آنانی که وقتی هستند نیستند وقتی که نیستند هستند. شگفت انگیز ترین آدمها. در زمان بودشان چنان قدرتمند و با شکوه اند که ما نمی‌توانیم حضورشان را دریابیم. اما وقتی که از پیش ما میروند نرم نرم آهسته آهسته درک می‌کنیم ، می فهمیم که آنان چه بودند. چه می گفتند و چه می خواستند.

 ما همیشه عاشق این آدمها هستیم ، هزار حرف داریم برایشان اما وقتی در برابرشان قرار می‌گیریم قفل برزبانمان می‌زنند. اختیار از ما سلب می‌شود ، سکوت می‌کنیم و غرقه در حضور آنان مست می‌شویم و درست در زمانی که می‌روند یادمان می آید که چه حرفها داشتیم و نگفتیم .

شاید تعداد اینها در زندگی هر کدام از ما به تعداد انگشتان دست هم نرسد.

رباعیات حکیم عمر خیام نیشابوری

معاصران خیام نظیر نظامی عروضی یا ابوالحسن بیهقی از شاعری خیام یادی نکرده‌اند. هدایت در این باره می‌گوید.

گویا ترانه‌های خیام در زمان حیاتش به واسطهٔ تعصب مردم مخفی بوده و تدوین نشده و تنها بین یکدسته از دوستان همرنگ و صمیمی او شهرت داشته یا در حاشیهٔ جنگها و کتب اشخاص باذوق بطور قلم‌انداز چند رباعی از او ضبط شده، و پس از مرگش منتشر گردیده است.

قدیم‌ترین کتابی که در آن از خیام شاعر یادی شده‌است خریدة القصر عمادالدین کاتب اصفهانی‌است. این کتاب به زبان عربی و در سال ۵۷۲ یعنی نزدیک به ۵۰ سال پس از مرگ خیام نوشته شده‌است. کتاب دیگر مرصادالعباد نجم‌الدین رازی است.این کتاب حدود ۱۰۰ سال پس از مرگ خیام در ۶۲۰ قمری تصنیف شده‌است . نجم‌الدین صوفی متعصبی بود و از نیش و کنایه به خیام به خاطر افکار کفرآمیزش دریغ نکرده‌است. کتاب‌های قدیمی (پیش از سدهٔ نهم) که اشعار خیام در آنها آمده‌است و مورد استفادهٔ مصححان قرار گرفته‌اند علاوه بر مرصادالعباد از قرار زیرند: تاریخ جهانگشا (۶۵۸ ق)، تاریخ گزیدهٔ حمدالله مستوفی (۷۳۰ ق)، نزهة المجالس (۷۳۱ ق)، مونس الاحرار (۷۴۱ ق). جنگی از منشآت و اشعار که سعید نفیسی در کتابخانهٔ مجلس شورای ملی جنگ یافت و در سال ۷۵۰ قمری کتابت شده‌است و همچنین مجموعه‌ای تذکره ‌مانند که قاسم غنی در کتابخانهٔ شورای ملی یافت که مشتمل بر منتخابت اشعار سی شاعر است و پنج رباعی از خیام دارد.

ادامه مطلب ...

زندگی حکیم عمر خیام نیشابوری

حجه‌الحق امام غیاث‌الدین عمربن ابراهیم خیامی معروف به حکیم عمر خیام در اول ذیحجه 439 قمری (18 ماه مه 1048 میلادی) در نیشابور متولد شد. شاگرد امام‌الحرمین جوینی، ابوالحسین انبیری و ... بوده است. ابن سینا 11 سال قبل از تولد خیام چشم از جهان فرو بسته بود اما خیام همواره خود را شاگرد او ‌دانسته و ارادتی وافر به او داشته است. روزی در حضور او از کسی سخن می‌گویند که نظریات ابوعلی سینا را رد می‌کرده و نظر خیام را می‌پرسند. می‌گوید: او را رتبه یافت کلام ابوعلی نیست؛ چگونه رتبه اعتراض باشد او را؟

ادامه مطلب ...